Saturday

کلمه اي 2000

در اين نوشته مي خواهم درباره حوزه عمومي در فضاي مجازي بنويسم. با ظهور تکنولوژيهاي نوين ارتباطي و اطلاعاتي و ديجيتالي شدن ما ديگر در جهاني دو فضايي زندگي ميکنيم ، يعني فضاي واقعي از يک سو و فضاي مجازي از سوي ديگر. همانطور که درباره امکان تحقق حوزه عمومي در جهان واقعي مي توان بحث کرد ، درباره شرايط امکان تحقق آن در فضاي مجازي نيز مي توان همين کار را کرد . من هم در اين نوشته کوتاه قصد چنين کاري دارم .

حوزه عمومي

جامعه دموکراتيک نه تنها بايد شهروندان آگاهي داشته باشد ، بلکه آگاهي اين شهروندان بايد در جريان گفتگو و استدلال با يکديگر تعيين کننده افکار عمومي شود . حوزه عمومي فضايي است که چنين امري را ممکن مي کند . يورگن هابرماس در کتاب : تغيير ساختاري حوزه عمومي به شکل گيري و زوال آن مي پردازد . استدلال او اين است که در قرن 18 و 19 در انگلستان ، گسترش سرمايه داري باعث ظهور حوزه عمومي شد .سرمايه داران آنقدر قوي شده بودند که براي استقلال از حکومت و کليسا تلاش کنند . آنها از تئاتر ، کافه ، هنر و... حمايت کردند . بدين ترتيب وابستگي چنين نهادهاي عمومي اي به حکومت کم شد و رفته رفته عرصه اي شکل گرفت که در آن شهروندان در کافه ، از طريق روزنامه و ... به بحث و گفتگو مي پرداختند . پس حوزه عمومي ، عرصه اي است جدا از حکومت که در آن شهروندان به بحث و استدلال آزادانه مي پردازند و ورود به اين عرصه براي همگان آزاد است و بدين ترتيب آنچه تعيين کننده است استدلال قوي تر است . واضح است که اطلاعات اهميتي حياتي دارد . آزادي دسترسي به اطلاعات و همچنين امکان نشر آن فارغ از منافع مادي و سياسي سنگ بناي حوزه عمومي است . ولي هابرماس معتقد است که حوزه عمومي طي قرن بيستم رو به زوال رفت و جامعه مدرن به تعبيري دوباره فئودالي شد . سرمايه داري در اواخر قرن 19 آنقدر قدرتمند شد که ديگر به جاي فشار بر حک.مت ها براي اصلاحات خودحکومت را در دست گرفت تا منافع خود را از طريق آن دنبال کند.در واقع با سلطه سرمايه داري آنچه ديگر اهميت پيدا مي کند بدست اوردن سود و منافع بيشتر است. از همين رو هابرماس معتقد است که طي قرن بيستم وظيفه نهادهايي مانند روابط عمومي ها نه صرفا اطلاع رساني بلکه دادن اطلاعات مخدوش بخاطر منافع کمپاني ها و يا دولتهاي خود بوده است . مالکيت رسانه هاي جمعي نيز گوياي هميت مسئله است . واضح است که رسانه نقشي اساسي در حوزه عمومي ايفا مي کند چرکه قدرت بررسي ِ مسائل عمومي را دارد . ولي طي قرن بيستم رسانه هاي جمعي اعم از تلويزيون ، راديو و روزنامه تحت اختيار کمپانيهاي بزرگ در امدند و نقش انتقادي خود را از دست دادند . حالا تبليغات نقشي اساسي در اين رسانه ها ايفا مي کنند . همين مسئله در مورد ديگر پديده هاي فرهنگي هم صادق است . همه چيز به "محصول" تبديل مي شود و بايد فرهنگ را " مصرف" کرد . محصولات فرهنگي ديگر امکان بحث و گفتگو فراهم نمي کنند .

قبل از اينکه به وضعيت حوزه عمومي در فضاي مجازي برسيم ، بايد گفت که از حوزه عمومي هابرماس انتقادات بسياري شده است . منتقداني مانند نانسي فريزر به مردانه بودن حوزه عمومي مورد نظر هابرماس اشاره مي کنند. زنان و افراد فرو دست جامعه انگلستان حق شرکت در حوزه عمومي را نداشتند .

با اين حال ايده حوزه عمومي ، براي هر دموکراسي حياتي است و بايد براي تحقق آن تلاش کرد . حال که به طور اجمالي حوزه عمومي در جهان فيزيکي را بررسي کرديم ، به فضاي مجاري مي پردازيم .

· اگر ما در جهان واقعي در جغرافيايي خاص زندگي مي کنيم و هويتمان وابسته به آن جغرافياست ، جهان مجازي ديگر جغرافيا ندارد . شکسته شدن مکان ويژگي اين جهان است .

· در جهان واقعي در حال حاضر مرزبندي و يا به بيان ديگر دولت – ملت و شهروند آن ويژگي اي اساسي شمرده مي شود ولي فضاي مجازي فضايي سراسر نمادين است که فرايند رمزي شدن ، رمز گذاري و رمزگشايي فرايند اصلي آن است .

· جهان واقعي عيني و ملموس است ولي جهان مجازي کاملا ساختگي و صنعتي است .

در واقع ما مي توانيم از واقعيت مجازي در کنار واقعيت جهان فيزيکي صحبت کنيم . پديد ه هاي اين جهان به نوعي تکرار پديد ه هاي پديد هاي جهان واقعي اند . آموزش مجازي ، دانشگاه مجازي ، شهر مجازي و ..... همه مويد اين مطلب اند.

آيا حوزه عمومي مي تواند در فضاي مجازي شکل بگيرد ؟ . براي جواب به اين پرسش به بعضي از شرايط تحقق آن اشاره مي کنيم . اولين شرط ، مانند جهان واقعي ، دسترسي است . براي دسترسي به اينترنت واضح است که تجهيزات سخت افزاري لازم است و همگان توانايي تهيه آن را ندارند . براي آنهايي که چنين توانايي را دارند ، اينترنت فضاي مناسبي براي مشارکت سياسي به شمار مي رود . افراد مي توانند با افکار مختلف آشنا شوند و همچنين از مکانهاي دور با يکديگر به گفتگو بپردازند . ضمن اينکه ارتباط ها دوسويه است . در عين حال نبايد فکر کرد که صرف دسترسي به اينترنت باعث افزايش فعاليت سياسي و يا بارور شدن گفتمان سياسي در جامعه خواهد شد . با اينکه موارد بالا از مزيتهاي ارتباط در فضاي مجازي به شمار مي رود ، ولي به هيچ وجه امکان تحقق يک حوزه عمومي برابر و مردمي را تضمين نمي کند . تا زماني که دسترسي ، به صورت برابر وجود نداشته باشد ، اينترنت صرفا توهمي از يک حوزه عمومي است .

ولي مسئله ديگري نيز مطرح است . حتي اگر دسترسي به اطلاعات برابر باشد ، کنترل و بررسي آن کار مشکلي است و نياز به مهارت هاي بالا و همچنين اختصاص دادن زمان و انرژي زيادي مي خواهد . در اختيار داشتن اطلاعات ما را به انسانهاي آگاه و سياسي تبديل نمي کند .

از آنجاييکه در فضاي مجازي ديگر محدوديتهاي مکاني وجود ندارد ، پس مي توان متصور شد که انسانها از نقاط مختلف يک کشور و حتي جهان دور هم جمع مي شوند و به بحث مي پردازند . به علاوه چون افراد قادرند هويت خود را مخفي نگاه دارند مي توانند آزادانه تر ايده هاي خود را بيان کنند . ولي در بسياري از موارد اينگونه نيست . پژوهش هاي بسياري نشان داده است که فضاي مجازي بيشتر جاي نظرات شتابزده و خالي کردن احساسات افراد شده است تا جاي استدلال و بحث و منطقي .

گفتيم که از ويژگي هاي حوزه عمومي مورد نظر هابرماس اين بود که اين حوزه بايد محل شکل گيري افکار عمومي باشد . آيا اينترنت چنين تواني دارد ؟ . ممکن است اينترنت چنين پتانسيلي داشته باشد ولي تا به حال که اين طور نبوده است . افراد ممکن است بتوانند در اينترنت هر چه مي خواهند بنويسند ولي اکثر اوقات تاثير اين نوشته ها از مرز چند خواننده متن فراتر نمي رود . بايد گفت که با اينکه فضاي مجازي به فرد اجازه مي دهد تا بدون ترس از افشاي هويتش ، آزادانه نظر خود را بيان کند ولي ديگر قدرت ارتباط چهره به چهره وجود ندارد .

مسئله مهم ديگر ، بحث مالکيت است . در واقع ساختار سياسي و اقتصادي جامعه بر نوع تحول فضاي مجازي تاثير مي گذارد . در جامعه اي که سرمايه داري بر جامعه سلطه کامل دارد مي توان انتظار داشت که فضاي مجازي و به طبع حوزه عمومي نيز تحت سلطه آن در آيند . در واقع فضاي مجازي ، محل ديگري براي کسب سود بحساب مي آيد . همينطور در جامعه اي مانند جامعه ما که دولت مالکيت همه چيز را در دست دارد ، نمي توان انتظار داشت که فضاي مجازي و حوزه عمومي آن نيز مستقل از دولت شکل بگيرند . .

No comments: